محسن/آرزو ::
چهارشنبه 86/9/7 ساعت 2:59 عصر
ناقوس نیلوفر
کودک زیبای زرین موی صبح
شیر می نوشد ز پستان سحر
تا نگین ماه را آرد به چنگ
می کشد از سینه ی گهواره سر
شعله ی رنگین کمان آفتاب
در غبار ابر ها افتاده است
کودک بازی پرست زندگی
دل بدین رویای رنگین داده است.
باغ را غوغای گنجشکان مست
نرم نرمک بر می انگیزد ز خواب
تاک مست از باده ی باران شب
می سپارد تن به دست آفتاب
کودک همسایه خندان روی بام
دختران لاله خندان روی دشت
جوجگان کبک خندان روی کوه.
کودک من: لخته ای خون روی تشت!
باد عطر غم پراکند و گذشت
مرغ بوی خون شنید و پر گرفت
آسمان و کوه و باغ و دشت را
نعره ی ناقوس نیلوفر گرفت !
روح من از درد چون ابر بهار
عقده های اشک حسرت باز کرد.
روح او چون آرزو های محال
روی بال ابر ها پرواز کرد .
نوشته های دیگران()